دل صید زلف اوست به خون در نکوتر است


دل صید زلف اوست به خون در نکوتر است

دل صید زلف اوست به خون در نکوتر است


دل صید زلف اوست به خون در نکوتر است

دل صید زلف اوست به خون در نکوتر است


وان صید کان اوست نگون سر نکوتر است

وان صید کان اوست نگون سر نکوتر است
وان صید کان اوست نگون سر نکوتر است
وان صید کان اوست نگون سر نکوتر است
وان صید کان اوست نگون سر نکوتر است
برد آب سنگ من، من از آن سنگ دربرم
برد آب سنگ من، من از آن سنگ دربرم
برد آب سنگ من، من از آن سنگ دربرم
برد آب سنگ من، من از آن سنگ دربرم
برد آب سنگ من، من از آن سنگ دربرم
عاشق چو آب و سنگ ببر در نکوتر است
عاشق چو آب و سنگ ببر در نکوتر است
عاشق چو آب و سنگ ببر در نکوتر است
عاشق چو آب و سنگ ببر در نکوتر است
عاشق چو آب و سنگ ببر در نکوتر است
رنجور سینه ام لب و زلفش دوای من
رنجور سینه ام لب و زلفش دوای من
رنجور سینه ام لب و زلفش دوای من
رنجور سینه ام لب و زلفش دوای من
رنجور سینه ام لب و زلفش دوای من
کاین درد را بنفشه به شکر نکوتر است
کاین درد را بنفشه به شکر نکوتر است
کاین درد را بنفشه به شکر نکوتر است
کاین درد را بنفشه به شکر نکوتر است
کاین درد را بنفشه به شکر نکوتر است
در چشمش آب نی و رخ از شرم خوی زده
در چشمش آب نی و رخ از شرم خوی زده
در چشمش آب نی و رخ از شرم خوی زده
در چشمش آب نی و رخ از شرم خوی زده
در چشمش آب نی و رخ از شرم خوی زده
بادم خشک خوش تر و گل، تر نکوتر است
بادم خشک خوش تر و گل، تر نکوتر است
بادم خشک خوش تر و گل، تر نکوتر است
بادم خشک خوش تر و گل، تر نکوتر است
بادم خشک خوش تر و گل، تر نکوتر است
خوی بدش که بازستاند مرا ز من
خوی بدش که بازستاند مرا ز من
خوی بدش که بازستاند مرا ز من
خوی بدش که بازستاند مرا ز من
خوی بدش که بازستاند مرا ز من
آن خوی بد ز هرچه نکوتر نکوتر است
آن خوی بد ز هرچه نکوتر نکوتر است
آن خوی بد ز هرچه نکوتر نکوتر است
آن خوی بد ز هرچه نکوتر نکوتر است
آن خوی بد ز هرچه نکوتر نکوتر است
در تخته نرد عشق فتادم به دست خوش
در تخته نرد عشق فتادم به دست خوش
در تخته نرد عشق فتادم به دست خوش
در تخته نرد عشق فتادم به دست خوش
در تخته نرد عشق فتادم به دست خوش
مهره به دست و خانه به ششدر نکوتر است
مهره به دست و خانه به ششدر نکوتر است
مهره به دست و خانه به ششدر نکوتر است
مهره به دست و خانه به ششدر نکوتر است
مهره به دست و خانه به ششدر نکوتر است
امسال نوبر دل خاقانی است عشق
امسال نوبر دل خاقانی است عشق
امسال نوبر دل خاقانی است عشق
امسال نوبر دل خاقانی است عشق
امسال نوبر دل خاقانی است عشق
خوش میوه ای است عشق و به نوبر نکوتر است
خوش میوه ای است عشق و به نوبر نکوتر است
خوش میوه ای است عشق و به نوبر نکوتر است
خوش میوه ای است عشق و به نوبر نکوتر است
خوش میوه ای است عشق و به نوبر نکوتر است
خاقانیا زر و زر ازین شعر و شعر چند
خاقانیا زر و زر ازین شعر و شعر چند
خاقانیا زر و زر ازین شعر و شعر چند
خاقانیا زر و زر ازین شعر و شعر چند
خاقانیا زر و زر ازین شعر و شعر چند
شعر ارچه کیمیاست ازو زر نکوتر است
شعر ارچه کیمیاست ازو زر نکوتر است
شعر ارچه کیمیاست ازو زر نکوتر است
شعر ارچه کیمیاست ازو زر نکوتر است
شعر ارچه کیمیاست ازو زر نکوتر است
طبعت که کیمیای زر روزگار از اوست
طبعت که کیمیای زر روزگار از اوست
طبعت که کیمیای زر روزگار از اوست
طبعت که کیمیای زر روزگار از اوست
طبعت که کیمیای زر روزگار از اوست
بر صدر روزگار ثناگر نکوتر است
بر صدر روزگار ثناگر نکوتر است
بر صدر روزگار ثناگر نکوتر است
بر صدر روزگار ثناگر نکوتر است
بر صدر روزگار ثناگر نکوتر است
دستور اعظم افسر دارندگان ملک
دستور اعظم افسر دارندگان ملک
دستور اعظم افسر دارندگان ملک
دستور اعظم افسر دارندگان ملک
دستور اعظم افسر دارندگان ملک
کز ظل عرش بر سرش افسر نکوتر است
کز ظل عرش بر سرش افسر نکوتر است
کز ظل عرش بر سرش افسر نکوتر است
کز ظل عرش بر سرش افسر نکوتر است
کز ظل عرش بر سرش افسر نکوتر است
مختار دین نظام ممالک که رای او
مختار دین نظام ممالک که رای او
مختار دین نظام ممالک که رای او
مختار دین نظام ممالک که رای او
مختار دین نظام ممالک که رای او
از آسمان قوی تر و ز اختر نکوتر است
از آسمان قوی تر و ز اختر نکوتر است
از آسمان قوی تر و ز اختر نکوتر است
از آسمان قوی تر و ز اختر نکوتر است
از آسمان قوی تر و ز اختر نکوتر است
راز عقول و مشکل ارواح کشف اوست
راز عقول و مشکل ارواح کشف اوست
راز عقول و مشکل ارواح کشف اوست
راز عقول و مشکل ارواح کشف اوست
راز عقول و مشکل ارواح کشف اوست
اسرار علم مطلقش از بر نکوتر است
اسرار علم مطلقش از بر نکوتر است
اسرار علم مطلقش از بر نکوتر است
اسرار علم مطلقش از بر نکوتر است
اسرار علم مطلقش از بر نکوتر است
هست آفتاب دولت سلجوقیان به عدل
هست آفتاب دولت سلجوقیان به عدل
هست آفتاب دولت سلجوقیان به عدل
هست آفتاب دولت سلجوقیان به عدل
هست آفتاب دولت سلجوقیان به عدل
اکسیر گنج ملک به گوهر نکوتر است
اکسیر گنج ملک به گوهر نکوتر است
اکسیر گنج ملک به گوهر نکوتر است
اکسیر گنج ملک به گوهر نکوتر است
اکسیر گنج ملک به گوهر نکوتر است
در عهد این خلف دل اسلافش از شرف
در عهد این خلف دل اسلافش از شرف
در عهد این خلف دل اسلافش از شرف
در عهد این خلف دل اسلافش از شرف
در عهد این خلف دل اسلافش از شرف
بر قبهٔ مسیح مجاور نکوتر است
بر قبهٔ مسیح مجاور نکوتر است
بر قبهٔ مسیح مجاور نکوتر است
بر قبهٔ مسیح مجاور نکوتر است
بر قبهٔ مسیح مجاور نکوتر است
مختار، گوهر آمد و اسلافش آفتاب
مختار، گوهر آمد و اسلافش آفتاب
مختار، گوهر آمد و اسلافش آفتاب
مختار، گوهر آمد و اسلافش آفتاب
مختار، گوهر آمد و اسلافش آفتاب
از آفتاب، زادن گوهر نکوتر است
از آفتاب، زادن گوهر نکوتر است
از آفتاب، زادن گوهر نکوتر است
از آفتاب، زادن گوهر نکوتر است
از آفتاب، زادن گوهر نکوتر است
بر افسر ملوک نشاندش سپهر از آنک
بر افسر ملوک نشاندش سپهر از آنک
بر افسر ملوک نشاندش سپهر از آنک
بر افسر ملوک نشاندش سپهر از آنک
بر افسر ملوک نشاندش سپهر از آنک
فرزند آفتاب بر افسر نکوتر است
فرزند آفتاب بر افسر نکوتر است
فرزند آفتاب بر افسر نکوتر است
فرزند آفتاب بر افسر نکوتر است
فرزند آفتاب بر افسر نکوتر است
در خطبهٔ کرم لقبش صدر عالم است
در خطبهٔ کرم لقبش صدر عالم است
در خطبهٔ کرم لقبش صدر عالم است
در خطبهٔ کرم لقبش صدر عالم است
در خطبهٔ کرم لقبش صدر عالم است
بر مهر ملک صدر مظفر نکوتر است
بر مهر ملک صدر مظفر نکوتر است
بر مهر ملک صدر مظفر نکوتر است
بر مهر ملک صدر مظفر نکوتر است
بر مهر ملک صدر مظفر نکوتر است
سنگی است حلم او که نگردد ز سیل خشم
سنگی است حلم او که نگردد ز سیل خشم
سنگی است حلم او که نگردد ز سیل خشم
سنگی است حلم او که نگردد ز سیل خشم
سنگی است حلم او که نگردد ز سیل خشم
آن سنگ در ترازوی محشر نکوتر است
آن سنگ در ترازوی محشر نکوتر است
آن سنگ در ترازوی محشر نکوتر است
آن سنگ در ترازوی محشر نکوتر است
آن سنگ در ترازوی محشر نکوتر است
محضر کنم که او ظفر دین مصطفاست
محضر کنم که او ظفر دین مصطفاست
محضر کنم که او ظفر دین مصطفاست
محضر کنم که او ظفر دین مصطفاست
محضر کنم که او ظفر دین مصطفاست
عدلش پی گواهی محضر نکوتر است
عدلش پی گواهی محضر نکوتر است
عدلش پی گواهی محضر نکوتر است
عدلش پی گواهی محضر نکوتر است
عدلش پی گواهی محضر نکوتر است
دین چیست عدل پس تو در عدل کوب از آنک
دین چیست عدل پس تو در عدل کوب از آنک
دین چیست عدل پس تو در عدل کوب از آنک
دین چیست عدل پس تو در عدل کوب از آنک
دین چیست عدل پس تو در عدل کوب از آنک
عدل از پی نجات تو رهبر نکوتر است
عدل از پی نجات تو رهبر نکوتر است
عدل از پی نجات تو رهبر نکوتر است
عدل از پی نجات تو رهبر نکوتر است
عدل از پی نجات تو رهبر نکوتر است
عدل است و بس کلید در هشتم بهشت
عدل است و بس کلید در هشتم بهشت
عدل است و بس کلید در هشتم بهشت
عدل است و بس کلید در هشتم بهشت
عدل است و بس کلید در هشتم بهشت
کز عدل بر گشادن این در نکوتر است
کز عدل بر گشادن این در نکوتر است
کز عدل بر گشادن این در نکوتر است
کز عدل بر گشادن این در نکوتر است
کز عدل بر گشادن این در نکوتر است
عدل است و دین دوگانه ز یک مادر آمده
عدل است و دین دوگانه ز یک مادر آمده
عدل است و دین دوگانه ز یک مادر آمده
عدل است و دین دوگانه ز یک مادر آمده
عدل است و دین دوگانه ز یک مادر آمده
فهرست ملک ازین دو برادر نکوتر است
فهرست ملک ازین دو برادر نکوتر است
فهرست ملک ازین دو برادر نکوتر است
فهرست ملک ازین دو برادر نکوتر است
فهرست ملک ازین دو برادر نکوتر است
هرجا که عدل سایه کند رخت دین بنه
هرجا که عدل سایه کند رخت دین بنه
هرجا که عدل سایه کند رخت دین بنه
هرجا که عدل سایه کند رخت دین بنه
هرجا که عدل سایه کند رخت دین بنه
کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است
کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است
کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است
کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است
کاین سایبان ز طوبی اخضر نکوتر است
هرجا که عدل خیمه زند کوس دین بزن
هرجا که عدل خیمه زند کوس دین بزن
هرجا که عدل خیمه زند کوس دین بزن
هرجا که عدل خیمه زند کوس دین بزن
هرجا که عدل خیمه زند کوس دین بزن
کاین نوبتی ز چرخ مدور نکوتر است
کاین نوبتی ز چرخ مدور نکوتر است
کاین نوبتی ز چرخ مدور نکوتر است
کاین نوبتی ز چرخ مدور نکوتر است
کاین نوبتی ز چرخ مدور نکوتر است
هر که از تف سموم بیابان ظلم جست
هر که از تف سموم بیابان ظلم جست
هر که از تف سموم بیابان ظلم جست
هر که از تف سموم بیابان ظلم جست
هر که از تف سموم بیابان ظلم جست
عدلش سقای برکهٔ کوثر نکوتر است
عدلش سقای برکهٔ کوثر نکوتر است
عدلش سقای برکهٔ کوثر نکوتر است
عدلش سقای برکهٔ کوثر نکوتر است
عدلش سقای برکهٔ کوثر نکوتر است
سر سامی است عالم و عدل است نضج او
سر سامی است عالم و عدل است نضج او
سر سامی است عالم و عدل است نضج او
سر سامی است عالم و عدل است نضج او
سر سامی است عالم و عدل است نضج او
نضج از دوای عافیت آور نکوتر است
نضج از دوای عافیت آور نکوتر است
نضج از دوای عافیت آور نکوتر است
نضج از دوای عافیت آور نکوتر است
نضج از دوای عافیت آور نکوتر است
تاریخ کیقباد نخواندی که در سیر
تاریخ کیقباد نخواندی که در سیر
تاریخ کیقباد نخواندی که در سیر
تاریخ کیقباد نخواندی که در سیر
تاریخ کیقباد نخواندی که در سیر
عدلش ز فضل عاطفه گستر نکوتر است
عدلش ز فضل عاطفه گستر نکوتر است
عدلش ز فضل عاطفه گستر نکوتر است
عدلش ز فضل عاطفه گستر نکوتر است
عدلش ز فضل عاطفه گستر نکوتر است
احکام کسروی نشنیدی که در سمر
احکام کسروی نشنیدی که در سمر
احکام کسروی نشنیدی که در سمر
احکام کسروی نشنیدی که در سمر
احکام کسروی نشنیدی که در سمر
عدلش ز عقل مملکه پرور نکوتر است
عدلش ز عقل مملکه پرور نکوتر است
عدلش ز عقل مملکه پرور نکوتر است
عدلش ز عقل مملکه پرور نکوتر است
عدلش ز عقل مملکه پرور نکوتر است
افسانه شد حدیث فریدون و بیوراسب
افسانه شد حدیث فریدون و بیوراسب
افسانه شد حدیث فریدون و بیوراسب
افسانه شد حدیث فریدون و بیوراسب
افسانه شد حدیث فریدون و بیوراسب
زآن هر دوان کدام به مخبر نکوتر است
زآن هر دوان کدام به مخبر نکوتر است
زآن هر دوان کدام به مخبر نکوتر است
زآن هر دوان کدام به مخبر نکوتر است
زآن هر دوان کدام به مخبر نکوتر است
این داد کرد و آن ستم آورد عاقبت
این داد کرد و آن ستم آورد عاقبت
این داد کرد و آن ستم آورد عاقبت
این داد کرد و آن ستم آورد عاقبت
این داد کرد و آن ستم آورد عاقبت
هم حال دادگر ز ستمگر نکوتر است
هم حال دادگر ز ستمگر نکوتر است
هم حال دادگر ز ستمگر نکوتر است
هم حال دادگر ز ستمگر نکوتر است
هم حال دادگر ز ستمگر نکوتر است
امروز عدل بر در مختار دان و بس
امروز عدل بر در مختار دان و بس
امروز عدل بر در مختار دان و بس
امروز عدل بر در مختار دان و بس
امروز عدل بر در مختار دان و بس
ایدر طلب که این طلب ایدر نکوتر است
ایدر طلب که این طلب ایدر نکوتر است
ایدر طلب که این طلب ایدر نکوتر است
ایدر طلب که این طلب ایدر نکوتر است
ایدر طلب که این طلب ایدر نکوتر است
کسری و جعفری است که یک قطره همتش
کسری و جعفری است که یک قطره همتش
کسری و جعفری است که یک قطره همتش
کسری و جعفری است که یک قطره همتش
کسری و جعفری است که یک قطره همتش
از هفت بحر کسری و جعفر نکوتر است
از هفت بحر کسری و جعفر نکوتر است
از هفت بحر کسری و جعفر نکوتر است
از هفت بحر کسری و جعفر نکوتر است
از هفت بحر کسری و جعفر نکوتر است
از خواجهٔ زمین و درت هفتم آسمان
از خواجهٔ زمین و درت هفتم آسمان
از خواجهٔ زمین و درت هفتم آسمان
از خواجهٔ زمین و درت هفتم آسمان
از خواجهٔ زمین و درت هفتم آسمان
در سایهٔ تو چارم کشور نکوتر است
در سایهٔ تو چارم کشور نکوتر است
در سایهٔ تو چارم کشور نکوتر است
در سایهٔ تو چارم کشور نکوتر است
در سایهٔ تو چارم کشور نکوتر است
از خواجگی چه فخر تو را کز کمال قدر
از خواجگی چه فخر تو را کز کمال قدر
از خواجگی چه فخر تو را کز کمال قدر
از خواجگی چه فخر تو را کز کمال قدر
از خواجگی چه فخر تو را کز کمال قدر
هر حاجبت ز خواجهٔ سنجر نکوتر است
هر حاجبت ز خواجهٔ سنجر نکوتر است
هر حاجبت ز خواجهٔ سنجر نکوتر است
هر حاجبت ز خواجهٔ سنجر نکوتر است
هر حاجبت ز خواجهٔ سنجر نکوتر است
شهباز ملکی و ز پی نامه بردنت
شهباز ملکی و ز پی نامه بردنت
شهباز ملکی و ز پی نامه بردنت
شهباز ملکی و ز پی نامه بردنت
شهباز ملکی و ز پی نامه بردنت
سیمرغ در محل کبوتر نکوتر است
سیمرغ در محل کبوتر نکوتر است
سیمرغ در محل کبوتر نکوتر است
سیمرغ در محل کبوتر نکوتر است
سیمرغ در محل کبوتر نکوتر است
آذین باغ دولت و هارون درگهت
آذین باغ دولت و هارون درگهت
آذین باغ دولت و هارون درگهت
آذین باغ دولت و هارون درگهت
آذین باغ دولت و هارون درگهت
از قصر قیصریه و قیصر نکوتر است
از قصر قیصریه و قیصر نکوتر است
از قصر قیصریه و قیصر نکوتر است
از قصر قیصریه و قیصر نکوتر است
از قصر قیصریه و قیصر نکوتر است
ای حیدر زمانه به کلک چو ذوالفقار
ای حیدر زمانه به کلک چو ذوالفقار
ای حیدر زمانه به کلک چو ذوالفقار
ای حیدر زمانه به کلک چو ذوالفقار
ای حیدر زمانه به کلک چو ذوالفقار
نام فلک به صدر تو قنبر نکوتر است
نام فلک به صدر تو قنبر نکوتر است
نام فلک به صدر تو قنبر نکوتر است
نام فلک به صدر تو قنبر نکوتر است
نام فلک به صدر تو قنبر نکوتر است
خاقانیی که نایب حسان مصطفی است
خاقانیی که نایب حسان مصطفی است
خاقانیی که نایب حسان مصطفی است
خاقانیی که نایب حسان مصطفی است
خاقانیی که نایب حسان مصطفی است
مداح بارگاه تو حیدر نکوتر است
مداح بارگاه تو حیدر نکوتر است
مداح بارگاه تو حیدر نکوتر است
مداح بارگاه تو حیدر نکوتر است
مداح بارگاه تو حیدر نکوتر است
جاندار تو رضای حق است و دعای خلق
جاندار تو رضای حق است و دعای خلق
جاندار تو رضای حق است و دعای خلق
جاندار تو رضای حق است و دعای خلق
جاندار تو رضای حق است و دعای خلق
کاین دو ز صد سریت لشکر نکوتر است
کاین دو ز صد سریت لشکر نکوتر است
کاین دو ز صد سریت لشکر نکوتر است
کاین دو ز صد سریت لشکر نکوتر است
کاین دو ز صد سریت لشکر نکوتر است
در ناف عالمی دل ما جای مهر توست
در ناف عالمی دل ما جای مهر توست
در ناف عالمی دل ما جای مهر توست
در ناف عالمی دل ما جای مهر توست
در ناف عالمی دل ما جای مهر توست
جای ملک میان معسکر نکوتر است
جای ملک میان معسکر نکوتر است
جای ملک میان معسکر نکوتر است
جای ملک میان معسکر نکوتر است
جای ملک میان معسکر نکوتر است
از یاد کرد نام تو کام سخنوران
از یاد کرد نام تو کام سخنوران
از یاد کرد نام تو کام سخنوران
از یاد کرد نام تو کام سخنوران
از یاد کرد نام تو کام سخنوران
چون نکهت مسیح معطر نکوتر است
چون نکهت مسیح معطر نکوتر است
چون نکهت مسیح معطر نکوتر است
چون نکهت مسیح معطر نکوتر است
چون نکهت مسیح معطر نکوتر است
چون آستین مریمی و جیب عیسوی
چون آستین مریمی و جیب عیسوی
چون آستین مریمی و جیب عیسوی
چون آستین مریمی و جیب عیسوی
چون آستین مریمی و جیب عیسوی
از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است
از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است
از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است
از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است
از خلق تو زمانه معنبر نکوتر است
ای صدر ملک و صاحب عالم، ثنای تو
ای صدر ملک و صاحب عالم، ثنای تو
ای صدر ملک و صاحب عالم، ثنای تو
ای صدر ملک و صاحب عالم، ثنای تو
ای صدر ملک و صاحب عالم، ثنای تو
از هر کسی نکوست ز چاکر نکوتر است
از هر کسی نکوست ز چاکر نکوتر است
از هر کسی نکوست ز چاکر نکوتر است
از هر کسی نکوست ز چاکر نکوتر است
از هر کسی نکوست ز چاکر نکوتر است
تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
تو داوری و ما همه مظلوم روزگار
مظلوم در حمایت داور نکوتر است
مظلوم در حمایت داور نکوتر است
مظلوم در حمایت داور نکوتر است
مظلوم در حمایت داور نکوتر است
مظلوم در حمایت داور نکوتر است
عادل غضنفری تو و پروانهٔ تو من
عادل غضنفری تو و پروانهٔ تو من
عادل غضنفری تو و پروانهٔ تو من
عادل غضنفری تو و پروانهٔ تو من
عادل غضنفری تو و پروانهٔ تو من
پروانه در پناه غضنفر نکوتر است
پروانه در پناه غضنفر نکوتر است
پروانه در پناه غضنفر نکوتر است
پروانه در پناه غضنفر نکوتر است
پروانه در پناه غضنفر نکوتر است
من خضر دانشم تو سکندر سیاستی
من خضر دانشم تو سکندر سیاستی
من خضر دانشم تو سکندر سیاستی
من خضر دانشم تو سکندر سیاستی
من خضر دانشم تو سکندر سیاستی
هر چند خضر پیش سکندر نکوتر است
هر چند خضر پیش سکندر نکوتر است
هر چند خضر پیش سکندر نکوتر است
هر چند خضر پیش سکندر نکوتر است
هر چند خضر پیش سکندر نکوتر است
لیکن چو آب روزی خضر از مسافری است
لیکن چو آب روزی خضر از مسافری است
لیکن چو آب روزی خضر از مسافری است
لیکن چو آب روزی خضر از مسافری است
لیکن چو آب روزی خضر از مسافری است
عزم مسافران به سفر در نکوتر است
عزم مسافران به سفر در نکوتر است
عزم مسافران به سفر در نکوتر است
عزم مسافران به سفر در نکوتر است
عزم مسافران به سفر در نکوتر است
دارد سر و تنم سر و پای دل و هوات
دارد سر و تنم سر و پای دل و هوات
دارد سر و تنم سر و پای دل و هوات
دارد سر و تنم سر و پای دل و هوات
دارد سر و تنم سر و پای دل و هوات
تشریف تو سلاح تن و سر نکوتر است
تشریف تو سلاح تن و سر نکوتر است
تشریف تو سلاح تن و سر نکوتر است
تشریف تو سلاح تن و سر نکوتر است
تشریف تو سلاح تن و سر نکوتر است
از رنگ رنگ خلعه که فرموده ای مرا
از رنگ رنگ خلعه که فرموده ای مرا
از رنگ رنگ خلعه که فرموده ای مرا
از رنگ رنگ خلعه که فرموده ای مرا
از رنگ رنگ خلعه که فرموده ای مرا
خانه ام ز کارخانهٔ آزر نکوتر است
خانه ام ز کارخانهٔ آزر نکوتر است
خانه ام ز کارخانهٔ آزر نکوتر است
خانه ام ز کارخانهٔ آزر نکوتر است
خانه ام ز کارخانهٔ آزر نکوتر است
دستار خز و جبهٔ خارا نکوست لیک
دستار خز و جبهٔ خارا نکوست لیک
دستار خز و جبهٔ خارا نکوست لیک
دستار خز و جبهٔ خارا نکوست لیک
دستار خز و جبهٔ خارا نکوست لیک
تشریف وعده دادن استر نکوتر است
تشریف وعده دادن استر نکوتر است
تشریف وعده دادن استر نکوتر است
تشریف وعده دادن استر نکوتر است
تشریف وعده دادن استر نکوتر است
آن بس بس غضایری از بخشش ملک
آن بس بس غضایری از بخشش ملک
آن بس بس غضایری از بخشش ملک
آن بس بس غضایری از بخشش ملک
آن بس بس غضایری از بخشش ملک
اینجا ز هر معانی در خور نکوتر است
اینجا ز هر معانی در خور نکوتر است
اینجا ز هر معانی در خور نکوتر است
اینجا ز هر معانی در خور نکوتر است
اینجا ز هر معانی در خور نکوتر است
بس بس گلاب جود که دریا فشانده ای
بس بس گلاب جود که دریا فشانده ای
بس بس گلاب جود که دریا فشانده ای
بس بس گلاب جود که دریا فشانده ای
بس بس گلاب جود که دریا فشانده ای
غرقه شدم سفینه و معبر نکوتر است
غرقه شدم سفینه و معبر نکوتر است
غرقه شدم سفینه و معبر نکوتر است
غرقه شدم سفینه و معبر نکوتر است
غرقه شدم سفینه و معبر نکوتر است
رهواری سفینه چه بینی که گاه غرق
رهواری سفینه چه بینی که گاه غرق
رهواری سفینه چه بینی که گاه غرق
رهواری سفینه چه بینی که گاه غرق
رهواری سفینه چه بینی که گاه غرق
بهر صلاح لنگی لنگر نکوتر است
بهر صلاح لنگی لنگر نکوتر است
بهر صلاح لنگی لنگر نکوتر است
بهر صلاح لنگی لنگر نکوتر است
بهر صلاح لنگی لنگر نکوتر است
سوگند می دهم به خدایت که بس کنی
سوگند می دهم به خدایت که بس کنی
سوگند می دهم به خدایت که بس کنی
سوگند می دهم به خدایت که بس کنی
سوگند می دهم به خدایت که بس کنی
گرچه عطا چو عمر مکرر نکوتر است
گرچه عطا چو عمر مکرر نکوتر است
گرچه عطا چو عمر مکرر نکوتر است
گرچه عطا چو عمر مکرر نکوتر است
گرچه عطا چو عمر مکرر نکوتر است
هرچند کن عطای موفا شگرف بود
هرچند کن عطای موفا شگرف بود
هرچند کن عطای موفا شگرف بود
هرچند کن عطای موفا شگرف بود
هرچند کن عطای موفا شگرف بود
دانند کاین ثنای موفر نکوتر است
دانند کاین ثنای موفر نکوتر است
دانند کاین ثنای موفر نکوتر است
دانند کاین ثنای موفر نکوتر است
دانند کاین ثنای موفر نکوتر است
گرچه نکوست بخشش و لطف و هوا و ابر
گرچه نکوست بخشش و لطف و هوا و ابر
گرچه نکوست بخشش و لطف و هوا و ابر
گرچه نکوست بخشش و لطف و هوا و ابر
گرچه نکوست بخشش و لطف و هوا و ابر
شکر زبان لالهٔ احمر نکوتر است
شکر زبان لالهٔ احمر نکوتر است
شکر زبان لالهٔ احمر نکوتر است
شکر زبان لالهٔ احمر نکوتر است
شکر زبان لالهٔ احمر نکوتر است
در شکر کردن از زر خورشید و سیم ماه
در شکر کردن از زر خورشید و سیم ماه
در شکر کردن از زر خورشید و سیم ماه
در شکر کردن از زر خورشید و سیم ماه
در شکر کردن از زر خورشید و سیم ماه
آن زر و سیم بر سر عبهر نکوتر است
آن زر و سیم بر سر عبهر نکوتر است
آن زر و سیم بر سر عبهر نکوتر است
آن زر و سیم بر سر عبهر نکوتر است
آن زر و سیم بر سر عبهر نکوتر است
گر ابر کرد مجمر زرین ز زرد گل
گر ابر کرد مجمر زرین ز زرد گل
گر ابر کرد مجمر زرین ز زرد گل
گر ابر کرد مجمر زرین ز زرد گل
گر ابر کرد مجمر زرین ز زرد گل
احسنت مرغ از آن زر مجمر نکوتر است
احسنت مرغ از آن زر مجمر نکوتر است
احسنت مرغ از آن زر مجمر نکوتر است
احسنت مرغ از آن زر مجمر نکوتر است
احسنت مرغ از آن زر مجمر نکوتر است
ساق گیاست شبه زبانی به شکر ابر
ساق گیاست شبه زبانی به شکر ابر
ساق گیاست شبه زبانی به شکر ابر
ساق گیاست شبه زبانی به شکر ابر
ساق گیاست شبه زبانی به شکر ابر
شکر گیا ز ابر مکدر نکوتر است
شکر گیا ز ابر مکدر نکوتر است
شکر گیا ز ابر مکدر نکوتر است
شکر گیا ز ابر مکدر نکوتر است
شکر گیا ز ابر مکدر نکوتر است
خوش طبعم از عطات ولی زرد رخ ز شرم
خوش طبعم از عطات ولی زرد رخ ز شرم
خوش طبعم از عطات ولی زرد رخ ز شرم
خوش طبعم از عطات ولی زرد رخ ز شرم
خوش طبعم از عطات ولی زرد رخ ز شرم
حلوا بخوان خواجه مزعفر نکوتر است
حلوا بخوان خواجه مزعفر نکوتر است
حلوا بخوان خواجه مزعفر نکوتر است
حلوا بخوان خواجه مزعفر نکوتر است
حلوا بخوان خواجه مزعفر نکوتر است
بیمارم از دل و دم سردم مزور است
بیمارم از دل و دم سردم مزور است
بیمارم از دل و دم سردم مزور است
بیمارم از دل و دم سردم مزور است
بیمارم از دل و دم سردم مزور است
بیمار را مگو که مزور نکوتر است
بیمار را مگو که مزور نکوتر است
بیمار را مگو که مزور نکوتر است
بیمار را مگو که مزور نکوتر است
بیمار را مگو که مزور نکوتر است
بیمار دل بخورد مزور نمی رسد
بیمار دل بخورد مزور نمی رسد
بیمار دل بخورد مزور نمی رسد
بیمار دل بخورد مزور نمی رسد
بیمار دل بخورد مزور نمی رسد
کورا دوا مفرح اکبر نکوتر است
کورا دوا مفرح اکبر نکوتر است
کورا دوا مفرح اکبر نکوتر است
کورا دوا مفرح اکبر نکوتر است
کورا دوا مفرح اکبر نکوتر است
گفتم به ترک این طرف و قبله ساختم
گفتم به ترک این طرف و قبله ساختم
گفتم به ترک این طرف و قبله ساختم
گفتم به ترک این طرف و قبله ساختم
گفتم به ترک این طرف و قبله ساختم
عرضی که از یقین مصور نکوتر است
عرضی که از یقین مصور نکوتر است
عرضی که از یقین مصور نکوتر است
عرضی که از یقین مصور نکوتر است
عرضی که از یقین مصور نکوتر است
راهب که دست داشت ز صد نور بر جهان
راهب که دست داشت ز صد نور بر جهان
راهب که دست داشت ز صد نور بر جهان
راهب که دست داشت ز صد نور بر جهان
راهب که دست داشت ز صد نور بر جهان
شمع شبش ز چوب صنوبر نکوتر است
شمع شبش ز چوب صنوبر نکوتر است
شمع شبش ز چوب صنوبر نکوتر است
شمع شبش ز چوب صنوبر نکوتر است
شمع شبش ز چوب صنوبر نکوتر است
گرچه نکوست رزق فراخ از قضا ولیک
گرچه نکوست رزق فراخ از قضا ولیک
گرچه نکوست رزق فراخ از قضا ولیک
گرچه نکوست رزق فراخ از قضا ولیک
گرچه نکوست رزق فراخ از قضا ولیک
قانع شدن به رزق مقدر نکوتر است
قانع شدن به رزق مقدر نکوتر است
قانع شدن به رزق مقدر نکوتر است
قانع شدن به رزق مقدر نکوتر است
قانع شدن به رزق مقدر نکوتر است
نی نی به دولت تو امیر سخن منم
نی نی به دولت تو امیر سخن منم
نی نی به دولت تو امیر سخن منم
نی نی به دولت تو امیر سخن منم
نی نی به دولت تو امیر سخن منم
عسکر کش من این نی عسگر نکوتر است
عسکر کش من این نی عسگر نکوتر است
عسکر کش من این نی عسگر نکوتر است
عسکر کش من این نی عسگر نکوتر است
عسکر کش من این نی عسگر نکوتر است
من در سخن عزیز جهانم به شرق و غرب
من در سخن عزیز جهانم به شرق و غرب
من در سخن عزیز جهانم به شرق و غرب
من در سخن عزیز جهانم به شرق و غرب
من در سخن عزیز جهانم به شرق و غرب
کز شرق و غرب نام سخنور نکوتر است
کز شرق و غرب نام سخنور نکوتر است
کز شرق و غرب نام سخنور نکوتر است
کز شرق و غرب نام سخنور نکوتر است
کز شرق و غرب نام سخنور نکوتر است
جانم به حشمت تو نه غم ناک، خرم است
جانم به حشمت تو نه غم ناک، خرم است
جانم به حشمت تو نه غم ناک، خرم است
جانم به حشمت تو نه غم ناک، خرم است
جانم به حشمت تو نه غم ناک، خرم است
کارم به همت تو نه بدتر نکوتر است
کارم به همت تو نه بدتر نکوتر است
کارم به همت تو نه بدتر نکوتر است
کارم به همت تو نه بدتر نکوتر است
کارم به همت تو نه بدتر نکوتر است
این شعر بر بدیهه ز من یادگار دار
این شعر بر بدیهه ز من یادگار دار
این شعر بر بدیهه ز من یادگار دار
این شعر بر بدیهه ز من یادگار دار
این شعر بر بدیهه ز من یادگار دار
کز نوعروس با زر و زیور نکوتر است
کز نوعروس با زر و زیور نکوتر است
کز نوعروس با زر و زیور نکوتر است
کز نوعروس با زر و زیور نکوتر است
کز نوعروس با زر و زیور نکوتر است
در غیبت آن قصیده که گفتم شگرف بود
در غیبت آن قصیده که گفتم شگرف بود
در غیبت آن قصیده که گفتم شگرف بود
در غیبت آن قصیده که گفتم شگرف بود
در غیبت آن قصیده که گفتم شگرف بود
در حضرت این قصیدهٔ دیگر نکوتر است
در حضرت این قصیدهٔ دیگر نکوتر است
در حضرت این قصیدهٔ دیگر نکوتر است
در حضرت این قصیدهٔ دیگر نکوتر است
در حضرت این قصیدهٔ دیگر نکوتر است
هستم عطارد این دو قصیده دو پیکر است
هستم عطارد این دو قصیده دو پیکر است
هستم عطارد این دو قصیده دو پیکر است
هستم عطارد این دو قصیده دو پیکر است
هستم عطارد این دو قصیده دو پیکر است
لاف عطاردت ز دو پیکر نکوتر است
لاف عطاردت ز دو پیکر نکوتر است
لاف عطاردت ز دو پیکر نکوتر است
لاف عطاردت ز دو پیکر نکوتر است
لاف عطاردت ز دو پیکر نکوتر است
جاوید عمر باش که ملک از تو یافت ساز
جاوید عمر باش که ملک از تو یافت ساز
جاوید عمر باش که ملک از تو یافت ساز
جاوید عمر باش که ملک از تو یافت ساز
جاوید عمر باش که ملک از تو یافت ساز
معمار باغ ملک معمر نکوتر است
معمار باغ ملک معمر نکوتر است
معمار باغ ملک معمر نکوتر است
معمار باغ ملک معمر نکوتر است
معمار باغ ملک معمر نکوتر است
باقی بمان که تا ابد از بخشش ازل
باقی بمان که تا ابد از بخشش ازل
باقی بمان که تا ابد از بخشش ازل
باقی بمان که تا ابد از بخشش ازل
باقی بمان که تا ابد از بخشش ازل
ملک زمانه بر تو مقرر نکوتر است
ملک زمانه بر تو مقرر نکوتر است
ملک زمانه بر تو مقرر نکوتر است
ملک زمانه بر تو مقرر نکوتر است
ملک زمانه بر تو مقرر نکوتر است